سايداسايدا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره
هیرادهیراد، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

فسقلی ما

دراز کش روی شکم

از امروز تو رو روی شکمت خوابوندم تا یواش یواش عادت کنی غلط بخوری آخه لحظه ای که میخوای غلط بخوری خیلی سختته که روی شکمت بچرخی . ایشالا چهار دست و پا راه رفتنت رو به این زودی توی وبلاگت یادداشت کنم ...
15 فروردين 1392

سيزده بدر

بعد از کلی مشورت و اینکه سیزده بدر کجا بریم خانم خانما اذیت نشه تصمیم گرفتیم با خانواده عمو کیوان بریم سمت کوههای جاده اسلام آباد-ایلام خیلی هوای خوب و دلچسبی بود. تو هم همش توی چادر در حال خواب بودی هروقت میخواستم بیارمت بیرون باد شروع به وزیدن میکرد . برات توی درختها یه گهواره به قول خودمون للو بستیم و شروع کردیم به تاب دادنت و تو سریع خوابت برد. روز لذت بخشی بود. ...
13 فروردين 1392

تمرکز دقیق سایدا

تمرکزت حرف نداره و تا حالا دستت خطا نرفته و هرچی که به دست میگیری مستقیم سمت دهنت میبری تازه از دو ماهگی وقتی انگشتامو به سمتت می آوردم با دو دستت دو تا انگشتمو میگرفتی و وقتی انگشتامو جا به جا میکردم تمرکزت به هم نمیریخت ...
11 فروردين 1392

رفتن به امامزاده محمد

امروز با خانواده دایی رفتیم امامزاده محمد.اولش قرار بود نریم چون دیشب تا صبح تب داشتی و نخوابیده بودیم ولی خوب تصمیم گرفتیم که بریم.توی راه خوب بودی ولی وقتی رسیدیم خیلی گریه میکردی خوب شد مادری با ما اومد نمیدونستیم چیکارت کنیم .الهی بمیرم درد داشتی و من نفهمیدم خلاصه روز سختی رو گذروندیم . باید پارچه گرم روی واکسنت میذاشتم که حواسم نبود آخه واکسن قبلیت درد نکرد و فکر کردم مثل دفعه قبل درد نداری خلاصه اولین تفریح بیرون رو باهات رفتیم الهی مامان هیچ وقت شاهد درد کشیدنت نباشه ...
8 فروردين 1392

واکسن 4 ماهگی

امروز رفتیم مرکز بهداشت و واکسن ٤ ماهگیتو زدی خواب بودی و مجبور شدیم بیدارت کنیم خوشبختانه از لحاظ وزن وقد مشکلی نداشتی فقط برات قطره استامینوفن نوشت که هر ٦ ساعت یکبار ١٢ قطره بهت بدم تا تب نکنی وزن:6/300   قد:٦٥ ...
7 فروردين 1392

بازیگوشی

مدتي كه خيلي كم شير ميخوري و مرتب حواست به جاهاي ديگه پرت ميشه و سرت رو عقب ميبري خيلي نگرانتم و تمركزم رو فقط روي شير خوردنات گذاشتم حسابي كلافه شدم و از همه سوال ميكنم يكي ميگه شايد دندون در مياري يكي ميگه به خاطر بازيگوشي و كنجكاوياته يكي هم ميگه شايد شيرم زود سيرت ميكنه .نهايتا 5 دقيقه شير ميخوري . شبها توي خواب شير خوب ميخوري البته اونم مدتش كوتاهه . هرچي برسه دستت توي دهنت ميذاري و آب از دهنت بيرون مياد. اميدوارم هرچه زودتر خوب بشي و اينقدر عذاب نكشم. ...
6 فروردين 1392

درک طعم ها

از اونجايي كه من شيفت بودم ونتونستيم تولد سامين بريم امروز رفتيم خونه پدربزرگ و به سامين تبريك گفتيم ماكه مشغول خوردن كيك تولد بوديم مادربزرگ كمي از خامه كيك رو گذاشت توي دهنت و براي اولين بار بجز شير مادر طعم خوراكيهاي ديگري هم چشيدي و كلي ذوق كردي حول و حوش ساعت 1:20 ظهر بود مامان كه حسابي حول كرد و نگرانت شد ولي خوشبختانه هيچ اتفاقي نيفتاد. از اين به بعد بايد مزه ها رو حس كني قربونت برم.
2 فروردين 1392

اولين عيد نوروز(92)

عزيزم امسال اولين عيد نوروز زندگيت رو جشن ميگيري.مباركت باشه ولي خوب فقط دو نفري سر سفره عيد بوديم و طبق معمول پدرجون شيفته و خونه نيست .خيلي ناراحت كننده است ولي خوب چاره اي نيست بايد قبول كنيم. از بس بيقراري كردي و مجبور بودم بغلت كنم شيريني رو باجعبه كنار سفره گذاشتم و ماهي ها رو توي تنگ آب ننداختم چون زمان كمي داشتم. امسال 3 تا ماهي خريديم 2 تا بزرگ يكدونه كوچولو مثل خودت. از اونجايي هم كه عادت دارم به تعداد نفرات شمع روشن كنم و فراموش كردم كه برات شمع روشن كنم شمعي كه مال خودم بود بعد از كمي روشن موندن به دو تا شعله تبديل شد چون 2 تا نخ فيتيله داشت داشتم از خوشحالي پر در ميآوردم سريع ازش عكس گرفتم. به تمام مامانها و باباهايي ...
30 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقلی ما می باشد