سايداسايدا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره
هیرادهیراد، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

فسقلی ما

واکسن 2 ماهگی

امروز رفتیم مرکز بهداشت تا واکسن دو ماهگیتو بزنیم اول وزن و قدت رو گرفتیم    وزنت:5/100 و  قدت: 58 بود خانم ماما گفت که این دختره شبیه کیه بعد منو پدرجونو نگاه کرد و خوب برانداز کرد گفت بله این که شبیه باباشه پدرجون داشت از ذوق منفجر میشد نمیدونی چیکار میکرد.رفتیم برات واکسن بزنیم چشمات خواب بود همین که نوک واکسن بهت خورد از خواب پریدی و جیغ بنفشی کشیدی الهی بمیرم من که جرات نکردم نگات کنم .برات قطره استامینوفن خریدیم باید هر ٦ ساعت ١٠ قطره بهت بدم که تب نکنی قراره عمه اینا بیان خونمون فعلا تو توی اعماق خوابی قربونت برم  ...
7 بهمن 1391

رفتن به خونه خودمون

تا امروز خونه بابايي بوديم و چون پدر جون امتحان داشت نرفتيم خونمون تا اون درساشو بخونه ولي خوب ديگه از امروز رسما رفتيم خونه خودمون مادري كلي بغض كرد جون خيلي بهت وابسته شده منم با بغض اون گريم گرفت حالا هركي ندونه انگار ما اون طرف شهريم خنده داره ولي دوريمون از هم فقط يك طبقه است چون توي يك مجتمع زندگي ميكنيم
2 بهمن 1391

دختر گرمایی من

قربونت برم چرا اينقدر گرمايي هستي اولا كه اجازه ندادي زياد قنداقت كنم حالا هم نه اجازه ميدي جوراب پات باشه نه دستكش دستت ميكني نه كلاه و روسري رو روي سرت ميگذاري و همه رو در مياري و اينقدر جلز و ولز ميكني تا همه رو در بيارم اون موقع راحت ميخوابي بعضي شبها ميگم نكنه كلاهت رو دور گردنت بپيچوني و خفه شي آخه اينم شد كار..... ...
1 بهمن 1391

فرشته آسمونی

هر موقع نگاهت مي كنم احساس مي كنم كه تو يك آدم زميني نيستي و فرشته اي هستي كه خدا از بين فرشته هاش گلچين كرده و برام فرستاده . 9 ماه كه باردار بودم و منتظر ورودت حتي يك بار اذيتم نكردي و همش آروم بودي حتي بعضي موقع ها فكر ميكردم نكنه دكترها اشتباه كردن و خبري از بچه نيست  بعضي وقت ها ميگفتم نكنه خدايي نكرده مرده باشي . از لحظه اي هم كه دنيا اومدي يكبار هم اذيتم نكردي. شبهايي كه صبح كاردارم راحت ميخوابي انگار هر حرفي كه باهات ميزنم رو ميشنوي و مثل فرشته ها انجام ميدي. اگه بگم بخواب ميخوابي،افسرده و بي حوصله باشم ساكت و آروم نگاهم ميكني،ميگم برام بخند با تمام وجود ميخندي،اين حرف رو فقط من نميزنم هركي تو رو ميبينه همينو ميگه خاله فاطمه با ...
29 دی 1391

لالالالا لالایی

لالا لالا گل  لاله  سايدا رفته خونه خاله           لالا لالا گل لاله   به ما دوره خونه خاله لالا لالا گل چايي سايدا رفته خونه دايي          لالا لالا گل چايي به ما دوره خونه دايي لالا لالا گل سبزم  نگين سبز الماسم             لالا لالا گل سوري نكن از مادرت دوري لالا لالا گل سوسن  سرت بردار لبت بوسم      لالا لالا گل پسته  بابا رخته سفر بسته لالا لالا گل فندق  سايدا رفته سر صندوق  &nbs...
28 دی 1391

حس مادر-فرزندی

خوشبختانه حالات و رفتارت رو ديگه ميشناسم وقتي كه به شدت گريه مي كني يعني گرسنه اي اگه دهنت رو به اين طرف و آن طرف بچرخوني يعني بادگلو داري و بايد آروغت رو بگيرم اگه همين حركت رو با ناله هاي با فاصله انجام بدي يعني سكسكه داري اگه ناله هات با فاصله كوتاهتر بود يعني خوابت مي آد و اگه بهشدت گريه كردي و شير نخوردي يعني سردي كردي و بايد قولنجت رو بگيريم و اگه خودت رو پيچ وتاب دادي يعني نفخ داري و سراغ گريپ ميكسچر و ماساژ بدنت بصورتي كه روي شكمت بخوابونمت روي پام ميرم غرايز مادري تا اخر عمر هيچوقت اشتباه نميكنه و از درون و حالات و رفتار بچه اش اطلاع داره
26 دی 1391

به بودنم در کنارت عادت کردی

امروز كه رفته بودم توي آشپزخونه خيلي آروم پيش عمه بزرگ دراز كشيده بودي و من فكر كردم مثل هميشه داري بازي مي كني وقتي كه اومدم پيشت تا منو ديدي بغض كردي لبت پراز بغض بود و چشات پر اشك و تا منو ديدي شروع كردي به گريه كردن . الهي مامان قربونت بره تا حالا فرقي نميكرد كه كي باهات بازي كنه يا بخوابوندت  ولي انگار از امروز ديگه مامانت رو تشخيص ميدي. اينقدر بغضت برام سنگين و جگرسوز بود كه تا شب از پيشت تكون نخوردم و همش باهات حرف ميزدم .از امروز بيشتراز قبل عاشقت شدم  الهي هيچوقت اشكاتو نبينم هلو انجيري مامان. راستي همش دوست دارم با اون حس درونيم صدات بزنم اول ها بهت ميگفتم هلوانجيري چون سرخ وسفيد خوشگلي بودي بعد شدي فرشته آسموني ب...
25 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقلی ما می باشد