خاطره اولین تولد سایدا گلی
خوشگل مامان ایشالا تولدت مبارک باشه و تولد صد سالگیتو جشن بگیریم
مامان که عاشقونه دوست داره و برای تولدت هم کلی برنامه ریخت . خیلی دوست داشتم جشن تولدت شاد شاد باشه تو هم که قربونت برم همیشه و توی همه شرایطی منو سربلند میکنی و با هام همکاری میکنی.دیشب که خیلی خوب بود ولی تا خواستیم شام بخوریم یه دفعه سامین تشنج کرد و همه مراسممون رو بهم ریخت خونواده بابات هم همگی دنبالش راه افتادن و رفتن بیمارستان و از اونجایی که برای خودم و دخترم کلا ارزش قائل نمیشن دیر وقت برگشتن. بابا هم که کلی زحمت کشیده بود برای این شب نمیخواست مراسم رو از دست بده و خودش و درسا و تو با بابایی مراسم رو برگزار کردین . تو که دیگه گیج خواب بودی و فقط به خاطر آبروداری بیدار بودی و خلاصه اینکه نشد که بشه .
ولی بابا برات خیلی تلاش کرد . بابایی هم که چند روزه داره باهات تمرین میکنه که شمع رو فوت کنی . ولی در هر صورت عاشقتیم و امیدوارم هرسال بتونم برات جشن تولد باشکوه بگیرم و تو هم تو ذوقت نخوره.