نوروز 96
امسال عید بوی عید نمیدهد.
وقتی بزرگتری که همه بچه ها را دور خودش جمع میکرد و کوچیک و بزرگ برایش یکسان بود.
پیرمردی که با وجود سن بالا با کودک کودکی میکرد با جوان جوانی و با همسن خودش مثل خودش رفتار میکرد و با عروس و دختر و پسر و دامادش و نوه و نتیجه همه و همه مهربون بود حتی اگه بی مهری میدید.
مردی که پس از مرگ زنش برای همه بچه ها هم نقش مادری رو بازی میکرد و هم پدری دلسوز بود.
از بین بچه هاش پرواز کنه و بره دیگه عید لذتی نداره .
ما هرسال و و البته هروقت که میشد همه خونه پدربزرگ دور هم جمع می شدیم و آخ که چه کیفی داشت شوخی ها و طنازی هاش.
امسال هم مثل هرسال به آرزوش جامه عمل پوشوندیم و دور هم جمع شدیم تا جای خالیش توی دلمون سبز بشه .البته چون امسال اولین سالی بود که بابا روز قبل عید و روز عید شیفت نبود ما سه نفر تحویل سال رو خونه خودمون موندیم و بعد تحویل سال رفتیم خونه بابابزرگ.تحویل سال ساعت 2و 58 دقیقه روز دوشنبه 30 ام اسفند بود. من و تو تا سوم عید اونجا بودیم و بابا برگشت سرکار.
حسابی با دختر عموهای مامان بازی کردی.وقتی اسماء اینا خواستن برن خونشون گفتی ماهم بریم خونه و حسابی کلافه شدی ولی خوب با زهره می شد بازی کرد و دل از بازی کردن برنداشتی.
اینم شاهکار تخم مرغ رنگی تو و بابا