سايداسايدا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره
هیرادهیراد، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه سن داره

فسقلی ما

دغدغه های تو و کار من و ...

1392/5/3 10:13
195 بازدید
اشتراک گذاری

باوجود اینکه دو ماهه اومدم سر کار ولی هنوز به نبودنم عادت نکردی از وقتی فهمیدی که پوشیدن مانتو و مقنعه چه معنی داره تا منو توی این وضعیت ببینی شروع میکنی به گریه کردن حتی اگه کس دیگری رو نیز توی این وضعیت ببینی یعنی لباس بیرون بپوشن میخوای بغلت کنه و میزنی زیر گریه . حالا دیگه مجبورم لباس هامو توی اتاق دیگه بپوشم و فرار... و وقتی از سر کار بر میگردم همونجا برم و اول لباس هامو در بیارم بعد بیام پیشت چون گردنمو میگیری و ول کنم نیستی . بعضی روزها دلم نمیخواد برم سر کار ولی خوب مجبورم که برم. گاهی وقت ها میخندی گاهی وقتها گریه میکنی و گاهی وقت ها خوابی یا داری بازی میکنی در هر حالتی باشی تا ظهر توی ذهن مامانت میمونه و بهت فکر میکنه و از ظهر به بعد که دیگه به ذوق دیدنت لحظه شماری میکنم.راستی اینم بگم که برای خوابیدن شبها دوست نداری توی بغل یا روی پا بخوابی و وقتی تو رو روی تشکت میذارم روی شکم میخوابی و دستت رو روی تشکت حرکت میدی یعنی پشتمو ماساژ بده و اگه با دست ضربه بزنی یعنی توی پشتم آروم آروم بزن تا بخوابم حتما هم باید منو ببینی و هیچکی رو بجز من قبول نداری بعضی وقت ها پدرجون اون هم باید من باشم.اگه توی خواب هم تشنه ات باشه یا گرسنه اینقدر غلط میخوری تا ما بفهمیم و اصلا گریه نمیکنی مگه خواب بد ببینی.تازه هروقت که پدرجون شیفته و ما خونه بابایی میخوابیم تا صبح مادری و بابایی هرکدومشون چند بار میان و توی خواب نگاهت میکنن خیلی عاشقتیم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان پارسا
26 مرداد 92 9:07
عزيزم منو ياد بچگي هاي پارسا ميندازه و دزدكي حاضر شدن هام
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقلی ما می باشد