سايداسايدا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
هیرادهیراد، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

فسقلی ما

خاطره اولین تولد سایدا گلی

خوشگل مامان ایشالا تولدت مبارک باشه و تولد صد سالگیتو جشن بگیریم مامان که عاشقونه دوست داره و برای تولدت هم کلی برنامه ریخت . خیلی دوست داشتم جشن تولدت شاد شاد باشه تو هم که قربونت برم همیشه و توی همه شرایطی منو سربلند میکنی و با هام همکاری میکنی.دیشب که خیلی خوب بود ولی تا خواستیم شام بخوریم یه دفعه سامین تشنج کرد و همه مراسممون رو بهم ریخت خونواده بابات هم همگی دنبالش راه افتادن و رفتن بیمارستان و از اونجایی که برای خودم و دخترم کلا ارزش قائل نمیشن دیر وقت برگشتن. بابا هم که کلی زحمت کشیده بود برای این شب نمیخواست مراسم رو از دست بده و خودش و درسا و تو  با بابایی مراسم رو برگزار کردین . تو که دیگه گیج خواب بودی و فقط به خاطر آب...
7 آذر 1392

دراومدن سومین مروارید در واپسین روزهای یکساله شدنت

نمیدونم چرا هرچی دندون در میاری اینقدر سختی میکشی امروز سومین دندونت دراومد باز هم با تب و اسهال همش میخوام ببرم آتلیه ازت عکس بگیرم نمیشه خونه هم که نمیذاری فوری پرت میشی بغلمون
3 آذر 1392

اولین محرم با سایدا

پارسال توی این روزهای محرم داشتی آخرین لحظات در وجودم رو میگذروندی و امسال نزدیک به یکسال از عمر شیرینت میگذره . امسال روز عاشورا رو به روستا رفتیم حال و هوای اونجا خیلی با شهر فرق میکنه . انگار عزاداریها توی روستاها بیشتر معنی میده تا توی این شهرهای هزار نقش و فریب. ...
27 آبان 1392

عید قربان با سایدا

امسال اولین سالیه که عید قربان رو جشن میگیری شب قبلش رفتیم خونه بابابزرگت تا صبح عید رو اونجا باشیم آخه قربونی داشتند . بابابزرگت عادت داره به محض طلوع خورشید قربونی عید قربان رو نذر کنه . ما توی خواب بودیم . مادربزرگ هم به رسم دیرینه با انگشتش که به خون نذری زده بود روی پیشونیت نشونه گذاشت که صاحب این نذر نگهدارت باشه. ...
1 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقلی ما می باشد