سايداسايدا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
هیرادهیراد، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

فسقلی ما

اولین محرم با سایدا

پارسال توی این روزهای محرم داشتی آخرین لحظات در وجودم رو میگذروندی و امسال نزدیک به یکسال از عمر شیرینت میگذره . امسال روز عاشورا رو به روستا رفتیم حال و هوای اونجا خیلی با شهر فرق میکنه . انگار عزاداریها توی روستاها بیشتر معنی میده تا توی این شهرهای هزار نقش و فریب. ...
27 آبان 1392

با تک تک کلماتی که می گی ذوق وجودم رو میگیره

کنار بخاری دراز کشیده بودم دیدم با دست به بخاری اشاره میکنی و میگی آتیش و میخوای که از اون دور بشم آخه تو چقدر باباتو دوست داری قربونت برم . تازه هروقت تبلیغ برنج هایلی و تحفه رو میده با تمام ذوق میشینی و نگاش میکنی و با دست های کوچیکت برام میرقصی . عاشقانه ترین لحظات با تو بودن رو با دنیا عوض نمیکنم
27 آبان 1392

عید قربان با سایدا

امسال اولین سالیه که عید قربان رو جشن میگیری شب قبلش رفتیم خونه بابابزرگت تا صبح عید رو اونجا باشیم آخه قربونی داشتند . بابابزرگت عادت داره به محض طلوع خورشید قربونی عید قربان رو نذر کنه . ما توی خواب بودیم . مادربزرگ هم به رسم دیرینه با انگشتش که به خون نذری زده بود روی پیشونیت نشونه گذاشت که صاحب این نذر نگهدارت باشه. ...
1 آبان 1392

دخترم مجدد سرما خورده

قربونت برم من که خیلی مواظبت هستم نمیدونم تو از کجا هرچی ویروسه به خودت جذب میکنی باید یه دونه آنتی ویروس خوب روت نصب کنم . الان 11 روزه مریضی و همش بیرون روی داری پنج شنبه بی حال بودی برات سرم زدیم . سرما هم خوردی گلوت هم درد میکنه . میگن دوره این ویروس 11 روزه . امیدوارم خوب بشی مامان که خیلی نگرانته و برات دعا میکنه از بس گریه کردم دیگه نا ندارم بیام سرکار . سرما خوردگیه خودم هم فراموشم شده .
14 مهر 1392

خانه های قدیمی کجایید

خانه های قدیمی را دوست دارم چایی همیشه دم است روی سماور توی قوری در خانه همیشه باز است مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواهد غذاها ساده و خانگی است بویش نیازی به هود ندارد عطرش تا هفت خانه می رود کسی نان خشکه ندارد نان برکت سفره است مهمان ناخوانده آب خورشت را زیاد می کند دلخوری ها مشاوره نمی خواهد دوستی ها حساب و کتاب ندارد سلام ها اینقدر معنا ندارد سلام گرگی وجود ندارد افسردگی بیماری نایابی است ... خانه های قدیمی را دوست دارم.... ...
8 مهر 1392

شیرین کاری های سایدا خانم

میخوام توی این پست از کارهایی که انجام میدی و ما برات ذوق میکنیم بنویسم : الان که توی 10 ماه هستی میتونی چند کلمه رو بگی: آیدا(منظورت سایدا) بابا(هم به بابایی میگی هم به بابا) ماما(به هرچیز و هرکسی که دوستش داری میگی مثل مامان,مادری,بابا,مم,غذا,عروسکات) همه(دایی حمزه رو صدا میکنی) اجی(بعضی موقع ها به بابایی,به درسا و کلا هرکسی که منتظری از در بیاد) عمو و عمه و هاپو رو هم میگی هروقت گریه یا خنده ات از ته دله دست میزنی بای بای میکنی و به هر کی که در حال پوشیدن لباس برای بیرونه گیر میدی که بغلت کنه و ببرتت شب ها که توی خواب گریه میکنی همش میگی ماما با هر آهنگی شروع میکنی به نی نای نی نای و میرقصی ...
9 مهر 1392

دراومدن 2 تا از مرواریدهای سایدا با هم درحالی که 10 ماه و 12 روز از سنش میگذره

خوشم میاد که یا کاری نمیکنی یا یه دفعه کولاک به پا میکنی . امروز که از سر کار برگشتم و برام خندیدی دیدم 2 تا دندون پایینت دراومدن و مثل مروارید دارن میدرخشن کلی ذوق کردم و قراره پدرجون که رفته دنبال پدربزرگت (آخه ماشینش توی راه خراب شده)برگشت آش دندون(به زبان کردی میگن دنان روکانه یا دانه کولانه) درست کنیم برات قربونت برم. بزرگترها میگن اگه یه کم از آش رو که سرد شد بریزیم روی سرت بقیه دندونهات بدون اذیت درمیان اینم حرفیه ها.                          ...
21 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقلی ما می باشد