مرور خاطرات دلنشین با تو بودن

توی این دلنوشته خواستم در مورد حالات و رفتارهاو علایقی که در این دوران داشتن بنویسم

اول همه که اصلا ویار بد نداشتم و حالات اول بارداریم خیلی خوب بود و حتی خوابم هم خوب بود فقط این اواخر به خاطر افزایش وزن شبها راحت نیستم تمام پام درد میکنه و خیلی سخت جابه جا میشم . اینقدر به یک طرف میخوابم که بدنم و استخوانهام قفل میشه و برای جابه جا شدن باید بشینم و بعد جابجا بشم . و اگه راه برم کف پام به شدت درد میکنه. انگشتهام درد می کنند و از عید فطر به بعد ورم کردند طوری که دیگه حلقه دستم نمیره . انگشت کوچیک دست راستم رو اگه چند لحظه خم کنم دیگه به سختی برمیگرده . گوشهام بیشتر گوش چپم مرتب در حال نبض زدنه و انگار قلبم به توی گوشم نقل مکان کرده.

خوشبختانه پوست صورتم هیچ تغییری نکرده و صورتم هم ورم نداره فقط پوست گردنم تیره تر شده. عاشق کباب کوبیده هستم و از بین میوه ها همه میوه ای تقریبا خوردم از همه بیشتر آلوچه لیموترش هلو گلابی خربزه شلیل انار انگور گیلاس سیب .

توی ماه سوم هرروز صبح کندر خوردم ولی از اون به بعد هرقت یادم بیفته باز می خورم.شبهای جمعه 5 تا سوره حدید و حشر و صف و جمعه و تغابن میخونم. هرروزی که وقت کنم سوره انبیاء و نور می خونم و الان که توی ماه 8 هستم هرروز سوره یس و یوسف میخونم.هرروز صبح یا هروقت کم تکون بخوری دستم رو روی شکمم میذارم و سوره توحید و حمد و آیة الکرسی می خونم . بعضی مواقع هم سوره والعصر میخونم.

اما تو عاشق موسیقی و همچنین قرائت قرآن با لحن بلند هستی اون زمون که تکون نمیخوردی محکم میچسبیدی به شکمم و فشار میدادی و الان که تکون میخوری شروع میکنی به ورجه وورجه کردن. مبعث پیامبر(٢٩ خرداد)که اداره مراسم داشت همکارمون آقای اعمی پور مداحی میکرد اینو برای اولین بار تجربه کردم. عروسی هم زیاد رفتی عروسی سعید ,علی دوست دایی,حمیدرضا,عمو حمید. موقع راه رفتن مامانی هم که الهی قربونت برم میخوای پابه پای من راه بری و سرپا می ایستی دیگه این اواخر واقعا نمیتونم زیاد راه برم. روزهای جمعه هم که میدونی استراحت مامانیه توهم استراحت میکنی و حتی بعضی وقتها تکون هم نمیخوری. بیشتر از همه با صدای پدرجون و عمو محسن تکون میخوری.