سايداسايدا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره
هیرادهیراد، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

فسقلی ما

اولين هات

فدات بشم از امروز به هر سمتي كه ميرم و صدات ميكنم سرت رو به همون سمت ميچرخوني و انگار صدام رو ميشنوي و منو ميبيني . از بيست روزگيت يعني25  آذر هم كه به اصطلاح گردن گرفتي و ميتونستي گردنت رو نگه داري راستي تصميم دارم هر حركتي رو كه اولين بار انجام بدي توي وبلاگت ثبت كنم و به يادگار بذارم ...
8 دی 1391

عاشقی با تو

بعضي از حس ها و تجربه ها هستند كه اگر كتابها براش بنويسن و ساعت ها در موردش سخنراني كنن تا خودت تجربش نكني اونو نميفهمي. يكي از قشنگترين تجربه ها تجربه مادرشدنه . بارداري و حركت بچه تو شكمت كه دنيايي داره الان هم شير دادن بچه و اون خنده هايي كه از سر شوق برات ميزنه . شب نخوابي هات و با وجود اينكه خيلي خسته اي تحمل يك لحظه گريه بچت رو نداري و بلافاصله بلند ميشي و تمام وجودت رو با اخلاص و عشق نثار کوچولوی عزیزت ميكني و صبح كه ميشه با يك لبخندش خستگيت در ميره و پرانرژي بيدار ميشي انگار تمام شب رو استراحت كردي. تلخي هايي كه همش شيرينه ،عشق هايي كه همش با اخلاصه ،دلواپسي هايي كه واسه همه مادرها به يك شكل و شبيه هم تكرار ميشه ...
7 دی 1391

سوراخ کردن گوش

امروز اولين مهموني زندگيتو رفتي . من كه هميشه كيفم رو بر ميداشتم و خيلي راحت هرجايي كه ميخواستم ميرفتم فقط 4 تا ساك و كيف جمع كردم و كلي وسيله برداشتيم كه يك روز بريم مهموني. صبح حسابي لباس تنت كردم و رفتيم خونه پدربزرگ. ولي از اونجا كه حسابي عرق كرده بودي و خونه اونها سرد بود اولش خيلي بيقراري كردي و همه شيرتو بالا آوردي. بعد يواش يواش با محيط آشنا شدي و آرام شدي.  عصر که شد خواستیم بریم دکتر گوشت رو سوراخ کنیم ولی من ترجیح دادم به روش سنتی و توی خونه گوشت رو سوراخ کنیم. مادربزرگ و پدرجون دست به کار شدنو بعد از استریل کردن وسایل مادربزرگ دستش لرزید و پدرجون خودش مجبور شد گوشت رو سوراخ کنه یه آه کوچیک کشیدی و بعد خوابیدی انگار نه انگار ...
5 دی 1391

اولين شب يلدا

صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است  از صبا هر دم مشام جان ما خوش می‌شود آری آری طیب انفاس هواداران خوش است ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد   ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق  دوست را با ناله شب‌های بیداران خوش است نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست  شیوه رندی و خوش باشی عیاران خوش است از زبان سوسن آزاده‌ام آمد به گوش   کاندر این دیر کهن کار سبکبارا...
30 آذر 1391

شروع قطره هاي خوراكي

هوا خيلي سرد شده ،امروز رفتيم پيش دوستان خوبم در مركز بهداشت و برات تشكيل پرونده داديم . پدر جون كه توي راهرو وايساده بود مرتب اشاره مي كرد كه قد و وزنت رو اندازه بگيريم قربونت برم الان وزنت شده 3/800 و قدت شده 54 سانتي متر . بهش گفتم از خوشحالي داشت پرواز ميكرد.از امروز بايد تا دو سالگي بهت روزي 25 قطره A+D  بدم . خودم هم تا سه ماه قرص آهن و مولتي ويتامين بخورم و تا چله  ويتامين ث بخورم. دختر من خيلي دوست داشتني هستي و هرجا ميبرمت برات ذوق ميكنن.   ...
21 آذر 1391

ماجراهای سایدا و فامیل درچند روز اول زندگی

الهي فدات بشم از وقتي كه بدنيا اومدي همش آروم بودي و اصلا گريه نكردي بجز براي شير خوردن. خلاصه خانواده ما هم كه ميديدن تو خيلي آرومي دنبال كشف مشكل بودن يكي مي گفت كه گرسنه اي و سير نميخوري بهت آب قند دادن. روز بعد يك كم زرد شدي بهت ترنجبين ميدادن.من هم از خوردن گرميجات معاف شدم. از اونجايي كه توي بيمارستان بيرون روي داشتي تا يكي دو روز بيرون روي نداشتي گير دادن كه بچت بيرون روي نداره و من رو مجبور كردن غذاهاي روان بخورم و بهت ترنجبين دادن. بعد گير دادن اين كه گريه نميكنه نكنه مشكلي داره ....چرا اينقدر ميخوابه.....واي چرا پي پي سايدا سبز رنگه حتما سرما خورده ....اين همه خودش رو پيچ و تاب ميده حتما نفخ داره......چرا پوستش سوخته......البته در ...
18 آذر 1391

خشك شدن و افتادن بند ناف

امروز بعد از چندين روز يعني تقريبا 11 روز بالاخره بند نافت خشك شد و افتاد ما هم سريع روي جاش حنا ريختيم تا خشك بشه .قديميا ميگن اگه روي نافش حنا بريزي بچه لبش خوشبو و خوشرنگ ميشه.و تازه دو بار پياپي صورتت رو خمير انداختن آخه  ميگن با اين كار موهاي صورت كم ميشه و كرك هايي كه توي شكم مامان داشتي از صورتت پاك ميشه ...
17 آذر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقلی ما می باشد