پايان غصه ها
ببخشيد يه مدتي نبودم . خوشبختانه مادرم رو آورديم خونه و بابابزرگم هم حالش خوب شده و اونم آورديم خونه خودمون .چون يه سره مهمون داشتيم نشد بيام به وبلاگت سربزنم. بجز چهارشنبه 24 آبان ديگه نتونستم برم سركار چون واقعا حالم بد بود و نميتونستم روي صندلي بشينم. حالا خيلي خوشحالم كه همه چي داره خوب پيش ميره پدر جون كلي دعا كرد كه ماماني غصه نخوره و همه چي عالي باشه براي به دنيا اومدنت. راستي امروز كمد خوشگلت هم اومد و داره اتاقت خوشگل ميشه. ...