سايداسايدا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره
هیرادهیراد، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

فسقلی ما

روز سر کار آمدن و جدایی از سایدا

بالاخره روز دلتنگی و جدا شدن از دلبندم رسید و از روزی که میترسیدم و دوست داشتم حالا حالاها نیاد فرارسید و برگشتم سرکارم . میدونم که خیلی دلتنگ مامان میشی ولی بدون که به خاطر رفاه خونوادم این کار رو میکنم . شاید بعدها که بزرگتر بشی ازم بدت بیاد یا بگی اگه دوستم داشتی تنهام نمیذاشتی که بری سرکار و پول در بیاری ولی بدون اگه خونه میموندم هم یه چیزهای دیگه رو از دست میدادی و سرنوشتمون تغییر زیادی میکرد. خوشبختانه مادری و بابایی پیشتن و پدرجون هم چون شغلش شیفتیه میتونه موقع هایی که من سرکارم پیشت باشه . من به خودم سختی میدم و از تو جگرگوشه ام دور میشم تا خونواده ام در رفاه باشن. خیلی برام سخته و همش عکس تو رو نگاه میکنم امروز زودتر میام پیشت چون د...
4 خرداد 1392

کشف صدا

صبح که از خواب پا شدی همچین جیغ میزدی که تا دو خونه اون طرف تر هم صدات میرفت و هربار که صدای خودت رو میشنیدی یه جیغ بلندتر میکشیدی و شروع کردی به تمرین صدا . ما که همه عاشقتیم حتی عاشق صدای جیغهات.راستی عادت کردی  به بغل بخوابي و توی خواب کلی زور میزنی که به بغل بچرخی بعضی وقتها که ناموفق میشی گریه ات در میاد و از خواب بلند میشی ولی خوب مامان نمیذاره که بیخواب بشی و خودم به بغل میخوابونمت که خوابت نپره و بهت بچسبه. ...
24 ارديبهشت 1392

ناخن گرفتن

تا امروز جرات نمیکردم ناخناتو بگیرم و از پدرجون و بابایی و خاله فاطمه کمک میگرفتم ولی بالاخره تصمیم گرفتم خودم ناخنتو بگیرم از حموم که اومدی بیرون و خوابت برد شروع کردم . خیلی میترسیدم که اذیتت نکنم ولی خوشبختانه همکاریت خوب بود و ترسم ریخت . آخه چه کاریه که برای نظافت به این کوچیکی باید همش انتظار بکشم یکی بیاد کمکم وقتی دختری به این گلی و آرومی دارم.
18 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقلی ما می باشد