سايداسايدا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره
هیرادهیراد، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

فسقلی ما

کشف صدا

صبح که از خواب پا شدی همچین جیغ میزدی که تا دو خونه اون طرف تر هم صدات میرفت و هربار که صدای خودت رو میشنیدی یه جیغ بلندتر میکشیدی و شروع کردی به تمرین صدا . ما که همه عاشقتیم حتی عاشق صدای جیغهات.راستی عادت کردی  به بغل بخوابي و توی خواب کلی زور میزنی که به بغل بچرخی بعضی وقتها که ناموفق میشی گریه ات در میاد و از خواب بلند میشی ولی خوب مامان نمیذاره که بیخواب بشی و خودم به بغل میخوابونمت که خوابت نپره و بهت بچسبه. ...
24 ارديبهشت 1392

ناخن گرفتن

تا امروز جرات نمیکردم ناخناتو بگیرم و از پدرجون و بابایی و خاله فاطمه کمک میگرفتم ولی بالاخره تصمیم گرفتم خودم ناخنتو بگیرم از حموم که اومدی بیرون و خوابت برد شروع کردم . خیلی میترسیدم که اذیتت نکنم ولی خوشبختانه همکاریت خوب بود و ترسم ریخت . آخه چه کاریه که برای نظافت به این کوچیکی باید همش انتظار بکشم یکی بیاد کمکم وقتی دختری به این گلی و آرومی دارم.
18 ارديبهشت 1392

شروع غذای کمکی

از امروز بهت غذای کمکی دادم و از فرنی شروع کردم اولین فرني رو با شیر خودم و خیلی رقیق درست کردم فعلا که خوشت اومده الهی قربونت برم. تا حالا به شیر خشکت که حساسیت نداشتی ببینیم فرنی با مزاجت سازگار هست یانه؟ بعد از دو هفته دیگه باید غذات رو تغییر بدیم و برات حریره بادام درست کنیم. درضمن میوه هایی مثل پرتغال رو تا یکسالگی و سیب رو تا 8 ماهگی نباید بخوری . بعد از خوردن فرنی رفتیم ایوان خونه عمو . ایشالا خوش میگذره با وجود تو نازنینم ...
9 ارديبهشت 1392

نشستن

امروزخونواده دایی با بابایی از مسافرت شیراز برگشتن و دورت حلقه زدن . به محض اینکه از خواب پا شدی و اونا رو دیدی شروع کردی به گریه کردن . خاله فاطمه که حسابی دلش برات تنگ شده بود بغلت کرد و گفت که چرا هنوز سایدا نمیشینه و بهت کمک کرد که بشینی و از امروز دیگه رسما باهات تمرین میکنیم که بشینی . قدیمیا میگن که دختر باید زودتر از پسر بشینه (دختر5 ماهگی و پسر بعد از 6 ماهگی) ولی خوب دکتر گفت که اذیتت نکنیم و هر وقت خودت دوست داشتی کمک کنیم بشینی ...
6 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقلی ما می باشد